Tuesday, December 13, 2005

Everything but me




الآن نشسته ام روی یه کاناپه توی خونه ام. لب تابم روی پامه. یکی از این کانال های مزخرف ماهواره ای رو گرفتم که صداش پخش شه. و همین باعث میشه بیشتر حس کنم که این کاناپه که روش نشستم مال من نیست. و غر بزنم که اینجا خونه ی من نیست. حتی اگه تو لس آنجلس باشه که هست . که میگن اینجا شهر فرشته هاست . اینجا از مردم من خبری نیست. از بچه های کوچه ها و نگاه های عاصی جوونها .از دختر پسرهایی که می شد تو اولین جلسه ی گفتگو سر کلاس عاشقشون شد. اینجا هویت آدمها که بسته است به یه تاریخ نا آشنا ، برای من که هویت و تاریخم رو سرنوشت یه جای دیگه گذاشته بود نا آشناست.123
اینجا در و دیوار شعار زده ی مملکت جلوت نیست که بهت انگیزه ی نفس کشیدن بده چه برسه به آفرینش. اینجا برای گم نکردن تاریخ شمسی یا دمای تهران هر روز میری توسایت گویا و ایسنا . و بعد میبینی تولدت مادرت هم که توی تیر ماه بوده وسط ژوئیه و ژوئن و اوت گم شده.123

اینجا معاشرتات میشه چت و مسنجر واحساست میمونه تو صدات که به اون طرف نمیرسه و دیگه حوصله ی چت نداری. حتی حوصله ی تلفن هم نداری. تاکی خوبی؟ چه خبرها؟ و بعد چطوری انتخاب کنی از بین این همه آدمی که مدام میدیدیشون و الآن دلت برای همشون تنگه؟ فراموش میکنی . به زور فراموش میکنی و تلخ میشی و صبرت خیلی زیاد میشه.123

اینجا برای گفتن حرفهای روزمره ما ه ها میری کلاس . اینجا توهر اداره ای هی میگی که فامیلت چطوری تلفظ میشه و آخر سر هم درست تلفظ نمیشه. و برای اینکه به دکترت بگی چه مرضی داری قبلش ده بارتو خونه فرهنگ لغت بازمی کنی. اینجا باید بفهمی که دست به هیچ جا بند نیست . اینجا یاد میگیری که حتی با فرستادن دعوت نامه هم نمیتونی نزدیکات رو ببینی. اینجا باید یادت بره که کی بودی اینجا وقتی ایراني میبینی باید جلوشون لبخند بزنی اینقدر که فکت درد بگیره تا بگی من زیادی خوشحالم .چرا شو نمیدونم. شاید این اون عادت ملیه که با هر مسافری از خاک سرزمینت برات سوغات میاد .شاید هم مثل آدمهای نابينا که بقیه ی حس هاشون قوی ميشه، زیادی باهوش شدی و زود نگفته ها رومیخونی.123
نه از سلام علیک ها و قربونت برم ها خبریه نه از کنایه ها. نه از گناه های معصومانه ، نه ازبهانه های مرسوم . نه از پنهان کاری های مهوع. ولی اینجا هرچی باشه اون جا نیست که ميشد باشی. گاهی فکر ميکنم چه خوب که خدا فراموشی رو آفريد وگرنه زندگی خيلی ترسناک تر ازامشب بود.12

بابونه3

0 Comments:

Post a Comment

<< Home