Wednesday, January 25, 2006

Deep Blue Sky






آبت کم بود نونت کم بود آمریکا اومدنیت چی بود؟
اینجاییا:

م
دو سال بگذره عادت می کنی
-
یه سر بری ایران و بیای از سرت میفته
-
لامصب خاکش آدمو میگیره-
چارتا دوست پیدا کنی کلاتم بیفته ایران نمیری بیاریش-

اونجاییا:م


بابا تو دیگه کی هستی-

خوش به حالت هر روز مکدونالد میخوری-

برو عشق و حال کن دنیا دو روزه-

لازم به ذکر است که اگر اونجاییا مطالب ذیل را نیز بخوانند از ایینجاییا از لحاظ تعداد جملات پیشی خواهند گرفت.م

مگه نمیگن که هر چی قدیمیا گفتن درسته ؟ ولی مطمًنا در این ضرب المثل اشتباه کردن که هر جای دنیا بری آسمون همین رنگه!م
آسمون اینجا رنگش از آبی آبیتره و میتونی در هر دقیقه با ابراش 10 تا شکل درست کنی، بدون برف و بارون!م
خیابانهای تمیزوخوش آب و رنگ، راننده های متمدن که تا رسیدن به مقصد نه لاین عوض می کنند ، نه بوق میزنند و نه به ماشین بغلی سرکی میکشند و چه چیزی حوصله برتر از این؟!م
عابران گشاده رو و مهربان که همیشه خنده بر لب دارند و اگر چشمانشان به چشمان تو بیفتد سلامی میدهند ولی مواظب باش پی به ایرانی بودنت نبرند!م

رستورانهای زنجیره ای، مک دونالدها ،بافه ها و فود کورتها با انواع غذاهای رنگارنگ، با نامهای عجیب که اگر یک هفته اخیر خود را در یکی از این مکانها فقط برای یادگیری نام چند تا از آنها صرف کرده ای سعی کن تا مدتی به روی وزنه خانه ات نروی!م


کلابها و دیسکوها با آهنگهای جدید هیپ هاپ ورپ که مرا یاد میدان انقلاب می اندازند وقتی برای خرید کتاب می رفتی و نه تنها باید حواست جمع قیمتها و فروشنده های فرصت طلب می بود بلکه دور و بر خود را نیز چار چشمی باید می پاییدی که مبادا آن بینوای مردنی قصد تنه زدن و انگولک کردن تورا داشته باشد که البته نهایتا سیلی پرقدرتی نصیبش می شد ولی آیا آن سیلی با همان قدرت را میتوانی حواله یک سیاه آفریقایی-آمریکایی با طول 6 فوت وعرض یک فوتی کنی؟
خسته و دل تنگ برای قرهای ایرونی و آهنگهای شیش و هشت تصمیم می گیری نیم ساعت رانندگی کنی به یک کلاب ایرونی بری و از وجود هموطنات لذت ببری و وارد کلاب میشوی و دیگر... در این قسمت ترجیها" سکوت میکنم

دختران و پسران بلوند و زیبا که گاهی دختران آنقدربلوندند که در آن لحظه همیشه جای پسران ایرانی را خالی میکنم!م
تصمیم میگیری که رابطه برقرار کنی چون شنیده ای که پسران آمریکایی بسیار مهربانند، در طول هفته که آنقدر مشغول کارند که فرصت قهوه خوردن با تورا ندارند واگر برای آخر هفته تورا دعوت کنند شانس آورده ای! که البته شنبه صرف شستن لباسهایش در لاندری روم میشود و یکشنبه هم پاپ کورن مقابل تلویزیون و نگاه کردن بازی فوتبال آمریکایی که تورا به یاد جمعه بعد از ظهر در ایران می اندازد در کنار پدرو برادر ، تخمه خوران پای مسابقه فوتبال ! و در تمام این مدت 4و 5 ساعت این سوال در سرت می چرخد که اگر این فوتبال است و آن هم فوتبال پس چرا این با دست است و آن با پا؟ اگر هم بعد از3 هفته ای احساس کند که حوصله ات از این برنامه تکراری سر رفته برای هفته آینده دوستان پسرش را نیز به صرف پاپ کورن دعوت خواهد کرد!م
میخواهی بروی سراغ پسر ایرونی که آنا" یاد این جمله معروف می افتی که"ایران چه گلی به سرت زدند که اینجا بزنند!"م
صرف نظر میکنی و میروی سراغ جنس مؤنث با این زمینه وآگاهی قبلی که بر دو دسته اند:
آنهایی که چند سالی بیش نیست در اینجا زندگی کرده اند و فارسی را با لهجه انگلیسی و انگلیسی را با لهجه فارسی صحبت می کنند که با کمی رفت وآمد بیشتر از پیش پی به افکار پوچی که در سر دارند میبری و کم کم کنار میکشی و دسته دوم آنهایی که اینجا به دنیا آمده و بزرگ شده اند و در فرهنگ ایرونی و آمریکایی خود دست و پا میزنند و این سر تافتگی آنها را تبدیل به موجودات خاصی نموده که ارتباط برقرار کردن با آنها تقریبا" امری محال است.م

اینگونه است که ترجیحا" شب جمعه را تنها می گذرانی و خود را مشغول دیدن کانال جام جم می کنی و از این جمله دلنشین آقای کیوون استقرار زاده بسیار خورسند میشوی وقتی که می گوید:"شما میدونین که برای چی من اینجا موندم؟"م


Monday, January 02, 2006

The power of Red

خیلی وقته که تو دلم مونده و هضم نشده، دفعم نمی شه میدونم که اینجام جاش نیست ولی گلاب به روتون دیگه میخوام بالاش بیارم
متولد 57 بودیم نه سر پیاز و نه تهش و کمم بد بختی نکشیدیم

قد نیم وجبیم تو روپوش مغنعه سیام گم میشد مورچه سیاه کوچولو هر روز صبح دم در دبستان شهید مدرس حاضر بود ووای از اون روزی که میدید پرچم آمریکا رو زمین انداخته شده و مجبور بود از روش رد شه چنان دور خیز میکردو میپرید که مبادا عمو سام زیر پاهای 30 سانتیش له شه!انگاری آمریکا ارث باباشه
متنفر بود از وقتی که جورابای قرمزش باعث میشدن که مثه بچه تنبلا توی دفتر مواخذه شه و تمام روز سر پا وایسه
و می ترسید از اون شبای بی برقی و صدای آژیر که ترس از قرمزیه اون کمتر از جورابای قرمزش نبود
یادته میدوییدیم زیر پله ها و بعدشم میرفتیم پشت بوم ببینیم کجا رو زدن؟
.
.
.
.
.
آخ چه خوب که تموم شد اون روزا...